عاشقانه هایی که برایت مینویسم مثل آن قهوه هایی هستند که خورده نمیشوند ، سرد میشوند و باید دورشان ریخت
فنجانت را بده تا دوباره پر کنم
یه آدمایی هم هستن اسمشون دوسته …
خودشون دشمن !
فاصله بین مشکل و حل آن یک زانو زدن است
ما در مقابل خدا
نه در مقابل مشکل
آنقدر دلتنگ تو هستم که اگر نامه رسان گرگ بیابان باشد قدمش را می بوسم
شرم میکنم که وزن سیری ام را با ترازوی گرسنه ای بکشم
سلامتى اون صبحى که وقتى بیدار میشى خودشو بغل کرده باشى ، نه یادشو …
ندیدنت سخت است !
ولی همین که هستی دنیایم زیباست