سکوت کن …
این دنیا اگر حرفی داشت ، خدایش ساکت نبود !
فکرت را حتی در میان خنده هایم نمیتوانم پنهان کنم ، هرچقدر که میخندم باز هم غم نبودن تو خودنمایی میکند
میدانی رفیق ؟
درد دل نمیکنم !
زخمی که از عصب بگذرد ، دیگر درد ندارد !
یاد تو مثل شومینه ست …
تو این روزا که هوا داره سرد میشه
باران رحمت خدا همیشه می بارد ، تقصیر ماست که کاسه هایمان را برعکس گرفته ایم
هنوز دو قهوه ی داغ و تلخ روی میز هستند …
اما تو نیستی
لب های تو …
شور بود ، نمک پرورده ات شدم !
گاهی وقت ها دلت می خواهد بیشتر ، یکی را ببینی !
ن باز مانده ی یک قصه ام ، همان “یکی” که هرگز نبود
و تنهایی اتفاق سنگینی ست که هر شب در آغوش من می افتد
بعضی آدم ها …
فقط لیاقت خاطره شدن رو دارند
بعضی ها که لیاقت همونم ندارند
شغلش این بود :
بیاید ، عاشق کند ، تنها بگذارد و برود !
نامرد ، نمی دانم ! شاید مامور بود و معذور !
گاهی فکر میکنم ، بعضی ها همان بعضی ها بمانند بهتر است
دیشب یهو دلم کودتا کرد ، تو رو می خواست لامصب !