تو خیلی خوب بودی !
تنها چیزی که کم داشتی …
لیاقت بود !
شما یادتون نمیاد ، یه زمانی بود که فیس بوک و فتوشاپ و این چیزا نبود ، دخترا با شله زرد و آش نذری دلبری میکردن
دست و دلم به هیچ نمیرفت
دستم را گرفتی ، دلم رفت !
از باران اشک هایم رنگین کمان خواهم ساخت !
اگر بار دیگر خورشید “نگاهت” بتابد
با قلبی از عشق ، با خطی از حریر محبت ، با جمله ای کوتاه ، در خطی صاف ، بر روی یک برگ کهنه یاس مینویسم ، دوستت دارم
مردم این شهر دردی دارند ابدی ، اسمش را گذاشته اند “یار”
هم در بودنش می نالند هم از نبودنش !
من همین حوالی توام ، شاید کمی دورتر و تو در حوالی دلم ، باور کن نزدیکتر !
در عالم با صداقت تر از این ندیدم که تپش قلب ها ، نمیتواند نهفته بماند
تا به کی انتظار ؟
پرنده هم که زیاد در قفس بماند پرواز را فراموش میکند
تنها که باشی دلت با دیدن یک جفت کفش هم میلرزد
قانون دوستی این است : سراغی از دوست بگیریم تا بیاد بیاوریم دوستش داریم
زندگی را فقط با طعم تو دوست دارم
قبل از آنکه برای عکسم به دنبال قاب بگردی ، خوب مرا نگاه کن
فکرت را حتی در میان خنده هایم نمیتوانم پنهان کنم ، هرچقدر که میخندم باز هم غم نبودن تو خودنمایی میکند