کسی تو شاهزاده بودنه تو شک نداشت ، قصه از اونجا خراب شد که من سیندرلا نبودم
با عشق ، زمان فراموش می شود و با زمان هم عشق
آخر مرا کشت این نگاه عاشقانه
شد برفنا این دل ز آه عاشقانه
با درد و غم با ناله ها شد دل هم آوا
تا پا نهادم من به راه عاشقانه
مرگم باد …
اگر دَمی کوتاه آیم از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که :
“عاشقت هستم”
خیال یه آغوشه که میشه توش غرق شد …
نظر شما چیه ؟
عاشق با “تلسکوپ” به دنیا نگاه میکند و حسود با میکروسکوپ
در قلبی که شاد میکنی
در لبخندی که به لب می نشانی
خدا با من است ، خدا با توست
خدایمان را آشکار کنیم
منتظر باش و ببین …
که تاوان بازی با دل آدم ها سنگین است
آدم تو زندگیش یهو یکیو میبینه که دیگه بقیه رو نمیبینه !
آرام میگیرم وقتی دست هایت را “آرام” میگیرم
امشب چیزی برای ترکاندن ندارم جز بغض !
کاش …
خوابت کمی مرا می دید
از اینجا که هستم
تا آنجا که تو هستی
وجب به وجب “دلتنگتم”
چقدر شبیه دریایی تو !
مدام زیر پای مرا خالی میکنی
قطره از دریا جدا شد و به دریا پیوست
رود گفت : چه سقوطی کرد
ابر گفت : قطره ای دریا شد ، چه صعودی کرد
ناموزون میشود ، اصلا ریتمش بهم میخورد ، زندگی !
وقتی که تو شاد نیستی
دیدار ما به پیش بینی هواشناسی ربطی ندارد ، دل میخواهد که تو نداری
گفتی “خودت را جای من بگذار”
گذاشتم ، می بینی …
اما نرفته ام
نبودنت به جان برگها افتاده است …
پاییز بی تقصیر است !
اگر شادی سراغ از من بگیرد ، جای حیرت نیست !
نشان میجوید از من ، تا نیاید اشتباه ، اینجا
نگاه کن !
این آسمان نیست که دلش گرفته ، دل منست که یک آسمان گرفته
اینکه توقع داری زندگی باهات خوب باشه چون تو با اون خوبی ، مثه این میمونه که توقع داری گرگ تو رو نخوره چون توام اونو نمیخوری
“امروز” هم شاید گذشته ی “فردایی” باشد ، که دلمان برایش تنگ خواهد شد
چه فرقی می کند !
که من عاشق تو باشم !
وقتی دنیایت پی هوای دیگریست
مردم اغلب از بی وقتی شکایت می کنند در حالی که مشکل اصلی بی هدفی است
آغوشت …
اندک جایی ، برای زیستن
اندک جایی ، برای مردن