گاهی دلم چقدر ساده تنگ میشود
برای کودکی هایم
خنده هایی از ته دل
خوابهایی آرام
نگاه هایی متفاوت
قهر هایی ساعتی
حرفهایی ساده
دوست داشتن کسی که شما رو دوست نداره مثل بغل کردن کاکتوس میمونه
هرچی محکم تر بغل کنی بیشتر آسیب میبینی
چقدر کش می آیند روزها …
وقتی دلتنگش میشوی
اصلا به روی خودم هم نمی آورم که نیستی
هر روز صبح شماره ات را می گیرم
نه ترسی در نگاهش
نه اضطراب در وجودش
نه عشقی در سرش
نه دردی در دلش
فقط شبیه من قدم می زند
سایه ام
خوش به حالش …
جاگذاشته ام …
دلم را ، هرکه یافت ، مژدگانی اش تمام زندگی ام
کاش به قیمت لبریز کردن دیگران از غصه ، خودمان را خالى نکنیم
گاهی از دور میبینمت و مطمئن تر میشوم که “دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست” ، هیچ چیز