چقدر کش می آیند روزها …
وقتی دلتنگش میشوی
اصلا به روی خودم هم نمی آورم که نیستی
هر روز صبح شماره ات را می گیرم
نه ترسی در نگاهش
نه اضطراب در وجودش
نه عشقی در سرش
نه دردی در دلش
فقط شبیه من قدم می زند
سایه ام
خوش به حالش …
جاگذاشته ام …
دلم را ، هرکه یافت ، مژدگانی اش تمام زندگی ام
گاهی از دور میبینمت و مطمئن تر میشوم که “دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست” ، هیچ چیز